روز جمعه بود و پدر به دریا و درسا، دوقلوهای جذاب قصمون قول داده بود که اونارو به پارک ببره. اما اینبار پارک معمولی نبود؛ بلکه قرار بود به پارک جنگلی برن.
دوقلو ها که خیلی خوشحال بودن به پدر گفتن: کاش همونطور که ما جمعه ها میریم پارک ،عروسک ها و آدمک های اسباب بازیمونم میتونستن بیان پارک.
پدر که به فکر فرو رفته بود گفت: حالا بیاین به پارک جنگلی بریم و کلی خوش بگذرونیم ،واسه عروسک هاتونم یه فکر خوب دارم.
خلاصه پدر و دوقلوها به پارک رفتن و کلی هم بهشون خوش گذشت. بعد از پارک و هنگام بازگشت به خونه، پدر بچه هارو به مغازه بازی و کتاب فاز برد و یک پارک جنگلی 177 قطعه با آدمک های جذاب براشون خرید.
دریا و درسا تا به خونه رسیدن با ذوق و شوق فراوون پارک جنگلی رو ساختن و تونستن عروسک هاشونو مثل خودشون به پارک ببرن و کلی از این پارک جذاب لذت ببرن.