روز جمعه بود و پدر به دریا و درسا، دوقلوهای جذاب قصمون قول داده بود که اونارو به پارک ببره.
دوقلو ها که خیلی خوشحال بودن به پدر گفتن: کاش همونطور که ما جمعه ها میریم پارک ،عروسک ها و آدمک های اسباب بازیمونم میتونستن بیان پارک.
پدر که به فکر فرو رفته بود گفت: حالا بیاین به پارک شادی بریم و کلی خوش بگذرونیم ،واسه عروسک هاتونم یه فکر خوب دارم.
خلاصه پدر و دوقلوها به پارک رفتن و کلی هم بهشون خوش گذشت. بعد از پارک و هنگام بازگشت به خونه، پدر بچه هارو به مغازه بازی و کتاب فاز برد و یک پارک شادی 98 قطعه با آدمک های جذاب براشون خرید.
دریا و درسا تا به خونه رسیدن با ذوق و شوق فراوون پارک شادی رو ساختن و تونستن عروسک هاشونو مثل خودشون به پارک ببرن و کلی از این پارک جذاب لذت ببرن.